کد مطلب:304405 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:241

زمینه های ظهور پیامبر
اِخْتارَهُ وَ انْتَجَبَ هُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ و... خداوند، پیش از آنكه او را فرو فرستند، برگُزید و پیش از آنكه او را بیافریند، به نامی پسندیده نامید.

فاطمه(س) با این تعبیرها اشاره دارد به اینكه خدای تعالی، پیش از برگزیدن و برانگیختن حضرت محمّد(ص) به پیامبری، بلكه پیش از پانهادن او به این جهان، زمینه های ولادت مبارك و بعثتِ جهانی او را فراهم آورده است. اصولاً زمینه سازی خداوند برای رویدادهای مهمّی كه ناگزیر در این جهان پدید می آید، ویژه زمان تحقّق آنها نیست؛ بلكه از زمانهای پیش فراهم گردیده و در گذشته، نقشه آن ترسیم شده است؛ یعنی رویدادهای مهمّ اجتماعی، سیاسی و...، و حتّی فراز و فرودهای یك امّت، ریشه درگذشته تاریخ دارد:

وَكَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ اَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرینَ. فَلَمَّا اَحَسُّوا بَأسَنا اِذاهُمْ مِنها یَرْكُضُونَ. لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا اِلی ما اُتْرِفْتُم فِیهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ. قالُوا یا وَیْلَنا اِنَّا كُنَّا ظالِمینِ.فَما زَالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتّی جَعَلْناهُمْ حَصیداً خامِدینَ. وَما خَلَقْنَا السَّمآءَ وَالْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لا عِبِینَ. لَوْ اَرَدْنا اَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا اِنْ كُنَّا فاعِلینَ. بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَاِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمْ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ. [1] و چه بسیار شهرها را كه مردمش ستمگر بودند، در هم شكستیم و پس از آنها قومی دیگر پدید آوردیم. پس چون عذاب ما را احساس كردند، به ناگاه از آن می گریختند. هان! مگریزید و به سوی آنچه در آن متنعمّ بودید و به سوی سراهایتان باز گردید؛ باشد كه شما مورد پرسش قرار می گیرید. گفتند: «ای وای بر ما كه واقعاً ستمگر بودیم!» سخنانشان پیوسته همین بود، تا آنان را دِروشده بی جان گردانیدیم و آسمان و زمین و آنچه را كه میان آن دو است، به بازیچه نیافریدیم. اگر می خواستیم بازیچه ای بگیریم، قطعاً آن را از پیش خود اختیار می كردیم؛ بلكه حق را بر باطل فرو می افكنیم، پس آن از درهم می شكند و به ناگاه نابود می گردد. وای بر شما از آنچه وصف می كنید!

برانگیخته شدن پیامبران الهی كه سلسله جنبانِ تحوّلات عظیم اجتماعی و سیاسی اند، از این اصل ثابت و قانون كلّی، بیرون نیست. علی(ع) آنجا كه به تبیین فلسفه اجتماعی بعثت پرداخته است، به این واقعیّت مهمّ تاریخی در زمینه رستاخیز پیامبران پس از ورود آدم(ع) و نسل او، به این سرزمینِ، تحوّلات و دگرگونی و فراز و فرودها یعنی «دارُ الْبَلِیّة» اشاره می كند:

ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحانَهُ لَهُ فی تَوْبَتِهِ، وَلَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ، وَ وَعَدَهُ الْمَرَّدَ اِلی جَنَّتِهِ، فَاَهْبَطَهُ اِلی دارِ الْبَلیَّةِ، وَتَناسُلِ الذُّریَّةِ. وَ اصْطَفی سُبحانه من وَلَدَهِ اَنبِیاءَ اَخَذَ عَلَی الْوَحْیِ میثاقَهُمْ، وَ عَلی تَبْلیغِ الرِّسالَةِ اَمانَتَهُمْ، لمّا بَدَّلَ اَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ اِلَیْهِمْ، فَجَهِلُوا حَقَّهُ، وَاتَّخَذُوا الْاَنْدادَ مَعَهُ، وَاجْتالَتْهُمُ الشَّیاطینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ، وَ اقْتَطَعَهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ، فَبَعَثِ فیهمْ رُسُلَهُ، وَ واتَرَ اِلَیْهِمِ اَنْبیائهُ لِیَسْتَأدُوهُمْ میثاقَ فِطرَتَتِهِ، وَ یُذَكِّرُوهُمْ مَنِسیَّ نِعْمَتِهِ، وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ، وَ یُثیروا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولُ وَ یُرُوهُمُ الآیاتِ الْمُقَدَّرةِ... عَلی ذلِكَ نُسِلَتِ الْقُرُونُ، وَ مَضَتٍ الدُّهُورُ، وَ سَلَفَتِ الْآباءُ وَ خَلَفَتِ الْاَبْناءُ اِلی اَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ(ص).... [2] خداوند سبحان، توبه او (آدم) را پذیرفت و كلمه رحمت را به او آموخت و به او وعده بازگشت به بهشت داد و او را به دنیای پُر بلا (درد و رنج) و جایگاه توالد و تناسُل، فرو فرستاد. سپس خداوند سبحان از میان فرزندان آدم، انبیا را برگزید و از آنان بر رساندن وحی و تبلیغ رسالت و ادای امانت، پیمان گرفت؛ و این زمانی بود كه بیشتر مردم، دین خدا را تغییر داده و با حقّ بیگانه شدند و برای خدا شریكانی قرار دادند و شیاطین، آنها را از معرفت خدا دور و از پرستش او باز داشتند. پس از این، خداوند فرستادگان خویش را در میان آنان بر انگیخت و آنها را پیاپی به سوی مردم فرستاد تا آن عهد فطری و پیمان اَلَستی را از آنان بخواهند و نعمت فراموش شده را یادآورشان شوند و با تبلیغ، حجّت را بر آنان تمام و استعدادهای عقلانی آنها را شكوفا كنند؛ آیات و نشانه های قدرت خداوندی را به ایشان نشان دهند.... به این ترتیب، قرنها و روزگارانِ بسیار گذشت، پدران رفتند و فرزندان جای آنها را گرفتند. تا اینكه خداوند سبحان، محمّد(ص) را به عنوان فرستاده خویش برای انجام وعده خود و اتمامِ رسالتش فرستاد...

اما در سخن فاطمه(س) تنها به رویدادهای معنوی و اجتماعی كه زمینه ساز بعثت حضرت محمّد(ص) بوده، پرداخته شده است؛ زیرا همان طور كه در پیش بدان اشاره شد، مخاطبانش مردمانی هستند كه بر سرِ سفره نبوّتِ پدرش نشسته اند و جیره خوار خوان اویند، ایشان درباره پیامبر(ص) می فرماید: وَاصْطَفاهُ قَبْلَ اَنِ ابْتَعثَهُ؛ [خداوند] پیش از آنكه او را فرو فرستد، برگُزید. مقام نبوّت كه نوعی وساطت میان خدا و بندگان است، از اهمیّتی بسیار بالا برخوردار است؛ به ویژه كه بیان كننده میانجیگری در بیان سعادت و شقاوت، و صلاح و فسادِ مادّی و معنوی انسانهاست. طبیعی است كه صاحبان این منصب و مقام معنوی، از ویژگی هایی برخوردار باشند كه دیگر افرادِ انسانی، فاقد آن هستند. یعنی سازمان نفسانی آنها بالاتر از طبیعت و سرشت عمومی انسانهاست؛ چرا كه باید با هدایت وجودی و منطقی خاصِ خود، بتواند تحوّلی در نوع انسان پدید آورد. بنابراین، ویژگی ها و شاخصه های نفسانیِ او را نمی توان همانند نوع انسان دانست؛ بلكه فاصله او از نوع انسان، فاصله انسان با انواع دیگرِ حیوان است. علی(ع) فرمود:

اِنَّا صَنائِعُ رَبِّنا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنائِعُ لَنا. [3] ما پرورده های خداییم و مردم، پرورده های مایند.

خداوند در توصیف پیامبرانی كه از فرزندان ابراهیم(ع) هستند، چنین می گویند:

وَ وَهَبْنا لَهُ اِسْحقَ وَیَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاً جَعَلْنا صالِحینَ. وَجَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمرِنا وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَ اِقامَ الصَّلوةَ وَ اِتیاءَ الزَّكَوةِ وَ كانُوا لَنا عابِدینَ. [4] و اسحاق و یعقوب را به عنوان نعمتی افزون به او بخشیدیم و همه را از شایستگان قرار دادیم؛ و آنان را پیشوایانی قرار دادیم كه به فرمان ما هدایت می كردند، و به ایشان انجام دادن كارهای نیك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحی كردیم، و آنانْ پرستندگان ما بودند.

در این دو آیه، تعبیرهای «وَهَبْنا»، «نافِلَةً»، «جَعَلْنا صالِحینَ»، «یَهْدُونَ بِاَمْرِنا» و «فِعْلَ الْخَیْراتِ» می رساند كه سرشتِ آغازین و ساختار نفسانی آنها برتر از طبیعت و سرشتِ عمومی بشر و در حقیقت، جهشی در گذرگاه آفرینش است؛ چرا كه «هِبِه»، به معنای بخشش بی عوض و بی انتظار و «نافله»، غنیمت گرفتن و باز یافتِ بیش از انتظار و بیش از اندازه لازم است و به كارگیری واژه «جَعْل» و تكرار آن در دو آیه به دنبال بكدیگر، بیان كننده شایستگی و استعداد برتر آنان برای هدایت انسانهاست؛ یعنی خدای تعالی، دلهای آنها را از پیش برای دریافت حقایق وحی و ارتباط آنها با عالم غیب، آماده ساخته است و باداشتن زمینه های عالی و سرشت برتر و شایستگی نفسانی، هدایت بندگان رابه عهده آنان وانهاده و وجودشان را سرچشمه خیرات قرار داده است تا نماز به پا دارند و در جهتِ زدودنِ چهره زشت فقر (مادّی و معنوی) زكات بپردازند و همه استعدادها و شایستگی هایِ وجودی خویش را در خدمت بندگی خداوند قرار دهند و خود، نمونه های برترِ عبودیّت حقّ باشند. [5] علی(ع) در توصیف انبیای الهی، به ویژه پیامبر اسلام می فرماید:

فَاسْتَودَعَهُمْ فی اَفْضَلِ مُسْتَودَعٍ، وَ اَقَرَّهُمْ فِی خَیْرِ مُسْتَقَرٍ، تَناسَخَتْهُمْ كَرائِمٌ الْاصْلابِ اِلی مُطَهَّراتِ الْاَرْحامِ، كُلَّما مَضی مِنْهُمْ سَلَفٌ قامَ مِنْهُمْ بِدِین اللَّهِ خَلَفٌ، حَتّی اَفْضَتْ كَرامَةُ اللَّهِ سُبْحانَهُ اِلی مُحَمَّدٍ(ص) فَاَخْرَجَهُ مِنْ اَفْضَلِ الْمَعادِنِ مَنِبتاً وَ اَعَزِّ الْاُروماتِ مَغْرِساً مِنَ الشَّجَرَةِ الًّتی صَدَعَ مِنْها انبیائَهُ وَ انْتَجَبَ مِنْها اُمَنائَهُ. [6] پروردگار جهانیان در نیكوترین امانتگاه، پیامبران را به امانت نهاد و در بهترین قرارگاه، آنها را قرار داد. پیوسته آنها را از صُلبهای نیكوی پدران، به رَحِم پاكیزه مادران، منتقل فرمود (پدران و مادران، تماماً موحّد و خداپرست بودند). هرگاه یكی از انبیا بِدْرُودِ حیات گفته، از این جهان در می گذشت، دیگری برای نشر حق و حفظ دین، به جای وی قیام می كرد (بدین سان، احكام الهی در دست پیامبران، دست به دست گردش می كرد و مردم به وسیله آنها هدایت می شدند)، تا اینكه كرامت خداوند سُبحان به محمّد - كه درود خداوند بر او و خاندانش باد - تفویض گردید. پروردگار جهانیان، پیامبر اسلام را از گرامی ترین معدنها و از نیكوترین اصلها رویانید.آری! از همان شجره ای كه دیگر انبیا را رویانیده، اوصیا را نیز از آن درخت و اصل و نَسَب، برگزیده بود.

قرآن كریم در مورد حضرت موسی(ع) كه از پیامبرانِ بزرگ و «اُولُوالْعَزم» است، دو واژه «اِصطناع» و «اِصطفا» را به كار برده است كه شایسته تأمّل و دقّت است: 1. وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِی؛ [7] و تو را برای خودم پروردم. 2. قالَ یا مُوسی اِنّی اِصْطَفَیْتُكَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتی وَبِكَلامی؛ [8] فرمود: ای موسی! تو را با رسالتها و با سخن گفتنم با تو، بر مردم روزگار برگزیدم. موسی به معنای «از آب كشیده شده» است؛ زیرا مادرش از ترس دژخیمان فرعون مصر، او را در سبدی نهاد و به روخانه نیل افكند و به مشیّت خدای تعالی، زنِ نیكْ سیرتِ فرعون، «آسیه»، او را از آب گرفت و به پرورش او در دامان مادرش (كه دایگی او را احراز نموده بود)، اقدام كرد. موسی(ع) از رجال بزرگ تاریخ است كه به انجام دو كار بزرگ دست زد: نخست، رهایی بنی اسرائیل از چنگال استعمار و استبداد فرعون مستبد و ستمگر مصر، و دوم، آوردن شریعتی آسمانی و تأسیس دینی عاری از شوائب شرك و فساد. فرعون مصر در آن زمان، «رامسِس دوّم»، پادشاه مقتدر و ستمكار ناحیه نیل بود كه بنی اسرائیل را به بردگی گرفته، بر مردم مصر به زور سلطنت می كرد و غرور و خودكامگی اش بدان جا رسیده بود كه ضعف و زبونیِ بشری خویش را از یاد برده بود و با نهایت گستاخی، خود را خدا می خواند و می گفت:

اَنَا رَبُّكُمُ الْاَعْلی. [9] من صاحب و مالك بلند پایه شمایم.

مبارزه با چنین خودكامگی و خودسری مخوفی، یكی از ضرورتهای مسلّم تمدن است؛ زیرا استبداد و دیكتاتوری، همه فضیلت ها و استعدادها را در زیر سرپوشی آهنین، خفه می كند و روح ملّت را می كُشد و جامعه ای مرده و مطیع و بی زبان و بیچاره می سازد:

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَاَطاعُوهُ اِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقینَ. [10] آنگاه قوم خود را سبكسار یافت [و از راه به در برد] و آنان از او فرمان بردند. زیرا آنان قومی بزهكار بودند.

بدیهی است كه بر دوش كشیدن چنین رسالتی، شخصیّتی می طلبد كه خدای تعالی، خود آن را برگزیده و پروریده باشد.

وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنِ اِجْتَبَلَهُ؛ و پیش از آنكه او را بیافریند، به نامی پسندیده نامید. تعریف و ستایش از پیامبر خجسته اسلام، پیش از آنكه آفریده شود، به دو شكل انجام گرفته است: 1. ستایش از آن حضرت با عنوان «محمّد»، به معنای ستوده و پسندیده، كه در كتابهای آسمانی بدان بشارت و اشارت رفته است و از آن به «فارقلیط = percltte«تعبیر می شد و آن، واژه ای یونانی است كه اصلش «پركلیتوس» و برابر با واژه های مقدّس احمد و محمّد و محمود در زبان عرب، و پسندیده یا ستوده در زبان فارسی است كه بعدها كشیش های مسیحی آن را به پراكلیتوس كه به معنای «تسلّی بخش» است، تحریف كرده اند. در انجیل یوحنّا آمده است: اگر مرا دوست دارید، احكام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست و او دیگری را كه پاركِلت یا فارقلیط (احمد) است، به شما خواهد داد كه همیشه با شما خواهد بود. خلاصه حقیقتی كه جهان آن را نتواند پذیرفت؛ زیرا كه آن را نمی بیند و نمی شناسد. امّا شما آن را می شناسید؛ زیرا كه با شما می ماند و در شما خواهد بود. اینها را به شما گفتم، مادام كه با شما بودم؛ امّا فارقلیط، روح مقدّس كه او را پدر به اسم من می فرستد. او همه چیز را به شما تعلیم دهد؛ لیكن وقتی فارقلیط كه من او را از جانب پدر می فرستم و او روح خواهد داد. [11] .

و در كتاب دائرة المعارف بزرگ فرانسه آمده است: محمّد، مؤسس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است. كلمه محمّد كه به معنای تمجید و تجلیل است، مشتق گردیده. بر حسب تصادف عجیب، نام دیگری كه از همان ریشه «احمد» است، مترادف كامل لفظ محمّد می باشد و آن، «احمد» است كه احتمال قوی می رود عیسویان عربستان، آن لفظ را برای تعیین فارقلیط به كار می برند (احمد یعنی بسیار ستوده شده و بسیار مجلّل، ترجمه لفظ پریكلیتوس است كه اشتباهاً لفظ پاراكلیتوس را جای آن گذاردند، باید»pereclet«باشد نه»paraclet«. به این نویسندگان مذهبی مسلمان، مكرّراً گوشزد كرده اند كه مراد از این لفظ، بشارت ظهور پیامبر اسلام است. قرآن مجید نیز به طور علنی در آیه شگفت انگیز سوره صف، به این موضوع اشاره می كند. [12] در سوره صف آمده است:

وَ اِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی اِسْرائیلَ اِنّی رَسُولُ اللَّهِ اِلَیْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَدُ فَلَمَّا جائَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ. [13] و هنگامی را كه عیسی پسر مریم گفت: «ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم. تورات را كه پیش از من بوده، تصدیق می كنم و به فرستاده ای كه پس از من می آید و نام او احمد است، بشارتگرم». پس وقتی برای آنان دلائل روشن آورد، گفتند: «این سِحری آشكار است».

2. توصیف شریعت و اشاره به محتوای آن و پاره ای از برنامه های اصلاحی آن حضرت و چهره ای كه از امّت او در تورات و انجیل ترسیم شده است:

1) اَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْاُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجیلِ یَأمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنْ الْمُنْكَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمْ الْخَبائِثِ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الْاَغلالَ الَّتی كانَتْ عَلَیْهِمْ. [14] همانان كه از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده كه نام او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته می یابند، پیروی می كنند؛ [همان پیامبری كه] آنان را كه به كار پسندیده فرمان می دهد و از كارِ ناپسند باز می دارد، و برای آنان، چیزهای پاكیزه را حلال و چیزهای ناپاك را برایشان حرام می گرداند، و از دوش آنان، قید و بندهایی را كه برایشان بوده است، برمی دارد.

2) مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّآءُ عَلَی الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ اَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَوراةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْاِنْجیلِ كَزَرْعٍ اَخْرَجَ شَطْئَهٌ فَآزَرَهُ فَاَسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّراعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْكُفّارَ. [15] محمّد(ص)،اپیامبر خداست؛ و كسانی كه با اویند، بر كافرانْ سختگیر و با همدیگر مهربان اند. آنان را در ركوع و سجود می بینی؛ فضل و خشنودی خدا را خواستارند. علامت مشخّصه آنان بر اثر سجود در چهره هایشان است. این صفت ایشان است در تورات، ومَثَلِ آنها در انجیل، چون كِشته ای است كه جوانه خود را بر آوَرَد و آن را مایه دهد تا سبز شود و بر ساقه های خود بایستد و دهقانان رابه شگفت آورد، تا از انبوهی آنان، خدا كافران را به خشم در اندازد.

وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنِ ابْتَعَثَهُ، اِذِ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَكْنُونَةٌ وَبِسَتْرِ الْاَهاویل مَصُونةٌ... وَ معْرِفَةً بِمَواقِعِ الْمَقدُورِ؛ و پیش از آنكه او را برانگیزد، امتیاز بخشید، و این [همه مِهْرورزی ها و مهربانی ها از سوی خداوند]، هنگامی بود كه آفریدگان از دیده نهان بودند، و در پشتِ پرده های بیم و هراس، فرو پوشیده و در گستره بیابانِ عدم، سرگردان؛ چرا كه خداوند، به پایان كارها دانا بود و بر دگرگونی ها و تحوّلاتِ روزگار، محیط و بینا، و به سرنوشت هر موجودی آشنا.

در حكمت عقلی گفته شده است كه علّت غایی، همواره در ذهن، مقدّم برعلّت فاعلی، و در عمل و خارج، مؤخِّر از آن است؛ بدین معنا كه علّت غایی به حَسَبِ وجودِ ذهنی و تصوّر، علّتِ علّت فاعلی، و به حسب وجودِ خارجی، معلول وی است و این، همان معنایی است كه به عنوان قاعده عقلی و فلسفی «الْاَوَّلُ فِی الْفِكْرِ هُوَ الْآخِرِ فِی الْعَمَلِ» شهرت یافته است.

این قسمت از گفتار فاطمه(س) به این نكته اشاره دارد كه زمینه سازی نبوّت حضرت محمّد(ص) در گذشته تاریخ، نه تنها قبل از نبوّت، بلكه در آغاز آفرینش جهان، آغازی كه بی آغاز است، «اَلْاَوّلُ بِلا اَوَّلٍ»؛ در علم خداوند، یعنی آنجا كه طرح كلّی آفرینش جهان را می ریخت فراهم می شد:

لَوْلاكَ كَما خَلَقْتُ الْافْلاكَ. [16] اگر تو نبودی، افلاك را نمی آفریدم.

و در جای دیگر، از پیامبر(ص) روایت شده است كه فرمود:

كُنْتُ نَبِیّاً وَ آدَمُ بَیْنَ الْماءِ وَ الطّینِ. [17] من پیامبر بودم، در حالیكه آدم، میان آب و گل بود.

و از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: نَحْنُ السَّابِقُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ. [18] .

بر اساس این روایات، وجود مقدّس پیامبر اكرم و اهل بیت او، نه تنها علّت غایی آفرینش جهان، بلكه حكمت آفرینش آدم نیز هستند. به گفته ابن فارض:


وَ اِنّی وَ اِنْ كُنْتُ اِبْنَ آدَمَ صُورَةً

فَلی فیهِ مَعْنی شاهدٍ بِاُبُوّتی [19] .


مولوی نیز می گوید:


ظاهرِ آن شاخ، اصل میوه است

باطناً بهرِ ثمر شد شاخْ هست


گر نبودی میل و اومیدِ ثمر

كی نشاندی باغبان بیخ شجر؟


پس به معنی آن شجر از میوه زاد

گر به صورت از شجر بودش وِلاد


مصطفی زین گفت كآدم و انبیا

خَلْفِ من باشند در زیر لوا


بهر این فرموده است آن ذوفنون

رمزِ «نَحْنُ الآخِرون السّابقون»


گر به صورت من ز آدم زاده ام

من به معنی جَدِّ جدّ افتاده ام


كز برای من بُدش سجده مَلَك

وز پی من رفت بر هفتم فَلَك


پس زمن زایید در معنی پدر

پس ز میوه زاد در معنی شجر


اوّلِ فكر آخِر آمد در عمل

خاصه فكری كو بُوَد وصفِ ازل [20] .


غایت و غرض اصلی از درخت، میوه است كه در آغاز اندیشه باغبان پدید می آید و آنگاه، درخت را در زمین می نشاند؛ اگر چه در خارج، میوه به عنوان نتیجه نهایی از درخت، آشكار می گردد. وجود مقدّس پیامبر اكرم(ص) نیز میوه درخت پاك و پاكیزه نبوّت است كه در آغاز، در علم خداوند منظور گشته و بر زبان پیامبران پیشین و در لابه لای كتابهای مقدّس آنان، باكنایه و استعاره و تمثیل، بشارت داده شده است و سر انجام، به عنوان كامل ترین و جامع ترین ثمره آفرینش، در عرصه طبیعت، به عنوان جلوه گاه صفات جلال و جمال الهی آفریده شد و با آفرینش او، آینه هستی جلا یافت و جانی دیگر در پیكر هستی دمیده شد:


جهان چون توست یك شخص معیّن

تو او را گشته چون جانْ او تو را تن


نكته قابل تأمّل اینكه این تقدّم و پیشتازیِ فخر آفرین، بسی برتر از سنخ تقدّم علّت غایی بر علّت فاعلی است؛ چرا كه چنین تقدّمی، چندان زیبنده مقام رفیع او نیست. چون همه انسانها، به ویژه پیامبران بزرگ خداوند نیز، این تقدّم را دارا هستند، همان طوری كه در حدیث قدسی بدان اشارت رفته است:

یا ابنَ آدَمَ! خَلقْتُ الْاَشیاءَ لِاَجْلِكَ وَ خَلْقَتُكَ لِاَجْلی. [21] ای فرزند آدم! هستی را برای تو آفریدم و تو را برای خویش.

بلكه این پیشتازی و سیادت و سالاری، از مقوله دیگری است كه روایات بدان اشاره كرده اند. امام باقر(ع) می فرماید:

نحن اَوَّلُ خَلْقِ اللَّهِ، وَ اَوَّلُ خَلْقٍ عَبَدَ اللَّهَ وَ سبَّحَهُ وَ نَحْنُ سَبَبُ خَلْق الْخَلْقِ وَ سَبَبُ تَسبِیحِهِمْ وَ عِبادَتِهِمْ مِنْ الْمَلائِكَةِ وَ الْاَدَمیّینَ فَبِنا عُرِفَ اللَّهُ وَ بَنا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنا اَكْرَمَ اللَّهُ مَنْ اَكْرَمَ مِنْ جَمیعِ خَلْقِهِ. [22] اوّلین آفریده خدا و پرستنده و تسبیح كننده او ماییم، و فرشتگان و آدمیان نیز به واسطه ما آفریده شده و او را عبادت می كنند و تسبیح می گویند. بنابراین، ما وسیله معرفت خداوند و یگانگی و بندگی اش هستیم و خدا به واسطه ما همه آفریده هایش را كرامت بخشیده است.

بنابر روایات بسیاری در منابع حدیثی ما و اهل سنّت، تقدّم و پیشتازی وجودی محمّد و آل محمّد(ص) برتر از تقدّمِ علّت غایی بر علّت فاعلی است كه در منظومه فلسفی و كلامی حكیمان و متكلّمان، تبیین شده است. [23] .


آن زمان كز عالم و آدم، نشان پیدا نبود

از مقام بی نشانی با نشانْ من بوده ام


پیش از آنكْ اسرار غیب آید به صحرای شهود

برزخِ غیب و شهادت در میانْ من بوده ام


گر چه در صورت نمودارِ دو عالم گشته ام

چون به معنی بنگری هر دو جهانْ من بوده ام



[1] سوره انبياء، آيه 18 -11.

[2] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ج1، ص 404.

[3] نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، نامه 28.

[4] سوره انبيا، آيه 73-72.

[5] براي توضيح بيشتر به تفسير الميزان و جلد اوّل پرتوي از قرآن ذيل آيه 124 مراجعه شود.

[6] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ج2، خطبه 91.

[7] سوره طه، آيه 41.

[8] سوره اعراف، آيه 144.

[9] سوره نازعات، آيه 24.

[10] سوره زخرف، آيه 54.

[11] انجيل يوحنّا، فصل چهاردهم، آيه هاي 17-16- و 26-25، و فصل پانزدهم، آيه 26 (به نقل از: اصول عقايد اسلامي، ص429).

[12] به نقل از: همان، ص 430.

[13] سوره صف، آيه 6.

[14] سوره اعراف، آيه 157.

[15] سوره فتح، آيه 29.

[16] علم اليقين، ج 1، ص 507.

[17] علم اليقين، ج 1، ص 626.

[18] بحار الأنوار، ج 24، ص 4.

[19] شرح مثنوي، ج 4، ص 173.

[20] مثنوي، دفتر چهارم، بيت 530-522.

[21] مثنوي، دفتر چهارم، بيت 530 - 522.

[22] بحارالأنوار، ج 25، ص 20.

[23] براي آگاهي هر چه بيشتر درباره اين بحث، ر.ك: بحارالأنوار، ج 25، باب «خلقهم و طينتهم و أوراحهم - صلوات اللَّه عليهم -».